ويژگى هاى فردى و اجتماعى زنان
 

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان ندای وحی و آدرس nedayevahi.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 8520
بازدید دیروز : 718
بازدید هفته : 21332
بازدید ماه : 51843
بازدید کل : 10443598
تعداد مطالب : 16946
تعداد نظرات : 80
تعداد آنلاین : 1


حدیث موضوعیاک مهدویت امام زمان (عج)اک آیه قرآناک

 
 
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : شنبه 15 / 4 / 1395

17) آيا از آيه 34 سوره نساء برنمى آيد كه احساسات زن بر عقل او غلبه دارد؟
پاسخ:اين مطلب، برداشت برخى مفسران، از برخى آيات مانند آيه 34 سوره نساء است كه مى فرمايد: «الرِّجَالُ قَوَّاَمُونَ عَلَى النِّسآء بِمَا فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ»؛ مردان به سبب برترى هايى كه خداوند [از نظر نظام اجتماع] براى بعضى نسبت به بعضى ديگر قرار داده، سرپرست و نگهبان زنانند و حال آنكه با تأمل در آيه برنمى آيد كه احساسات زن بر عقل او غلبه دارد؛ از اين رو علامه طباطبايى در توضيح اين آيه آورده اند: مراد از جمله «مَا فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْض» برترى و امتيازى است كه بالطبع مردان بر زنان دارند؛ يعنى بيشتر بودن نيروى خردورزى (قوّه تعقّل) در مردها و آنچه از آن مايه مى گيرد؛ مانند: شجاعت، زورمندى، تحمل كارهاى سخت و سنگين و ... ؛ زيرا زندگى زنان يك زندگى احساسى و عاطفى مبتنى بر ظرافت و لطافت است و از گستردگى اين علّت در آيه، معلوم مى شود كه حكم مبتنى بر آن (قيّم و سرپرست بودن مردان نسبت به زنان) به مورد زن و شوهر محدود نمى شود؛ بلكه اين حكم براى طايفه مردان نسبت به طايفه زنان در همه ابعادى كه زندگى اين دو طايفه را به هم پيوند مى دهد، قرار داده شده است و در تمام جهت هاى اجتماعى و
همگانى (مانند حكومت و قضاوت كه حيات جامعه بر اين دو مبتنى است) و همچنين دفاع كه با نيروى جسمى و تعقل پيوند دارد، اين چنين است.
البته اين قيموميت طايفه مردان بر زنان در جامعه در ابعاد عمومى، همچون حكومت، قضاوت و جنگ است كه به برترى نيروى تعقل مرد و شجاعت او مربوط مى شود؛ بدون آن كه به استقلال در اراده فردى زن لطمه اى بزند و مرد، حق دخالت در خواسته هاى مشروع او داشته باشد و زنان در انجام هر كار درست و شايسته اى مختارند.
سنّت نبوى نيز كه زبان گوياى بيانات قرآنى است، بيانگر همين مطلب است. رفتار و عمل پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم در طول حيات آن حضرت بر همين برنامه بود. آن حضرت هيچ گاه زنى را حاكم و فرمانرواى عده اى قرار نداد، منصب قضاوت را به زنى نسپرد و آنان را براى شركت در جنگ، براى مبارزه و پيكار با دشمن فرا نخواند.
احاديث فراوانى وجود دارد كه سپردن زمام حكومت به دست زنان را نهى كرده است. پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله وسلم فرمودند: «مردمى كه زمام امور خود را به دست زنى بسپارند، هرگز روى رستگارى را نمى بينند.»[4]
اكنون در جهان به اصطلاح متمدّن امروز نيز منصب هاى مهمّ حكومتى، كمتر به زنان سپرده مى شود كه خود از عدم توانايى نوع آنان در اين امور حكايت دارد.
اما زنان از پرداختن به ديگر مشاغل اجتماعى، مانند تعليم و تعلّم (آموزش و پرورش)، پرستارى، درمان بيماران و ... كه با دخالت عواطف و احساسات، منافاتى ندارد، منع نشده اند و سيره و روش پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله وسلمبسيارى از اين كارها را امضا و تأييد كرده است و قرآن كريم نيز از دلالت بر اجازه اين قبيل كارها به زنان، خالى نيست.[5]
براى روشن شدن اين مسئله بايد توجه كرد آن عقلى كه در مرد بيش از زن است، عقل به معناى توان تفكر و قدرت بر اقامه برهان نيست؛ بلكه يك فضيلت زايده است، نه معيار فضل؛ زيرا عقلى كه در زن و مرد متفاوت است،عقل اجتماعى، يعنى نحوه مديريت در مسائل سياسى، اقتصادى و كارهاى اجرايى است؛ ولى عقلى كه معيار فضل است، همان عقلى است كه معيار قرب الى اللّه است و امام صادق (عليه السلام) درباره آن مى فرمايد: «العقل ما عبد به الرحمن واكتسب به الجنان»؛[6]آن چيزى كه خداوند رحمان به وسيله آن عبادت و بندگى شده است و بهشت به سبب آن تحصيل مى شود.[7]پس در آنچه مايه كمال است تفاوتى بين زن و مرد نيست و آنچه موضوع تفاوت قرار گرفته است نقشى در كمال ندارد؛ بنابراين مرد و زن در داشتن عقل انسانى يكسان هستند و هيچ كدام بر ديگرى برترى ندارند و آنچه مايه برترى مرد بر زن است تنها در عقل اجتماعى و مديريتى كلان است كه همان معيار سپردن برخى از وظايف اجتماعى مانند رهبرى و قضاوت به مرد است.
براى اثبات برترى احساسات و عواطف زن بر عقل او مى توان به ظاهر آيه 18 سوره زخرف اشاره كرد كه مى فرمايد: «اَوَ مَن يُنَشَّؤُا فِى الحِليَةِ وهُوَ فِى الخِصامِ غَيرُ مُبين»؛ آيا كسى (زن) را كه در زينت ها پرورش مى يابد و هنگام جدال قادر به تبيين مقصود خود نيست [فرزند خدا مى خوانيد]؟
از ظاهر اين آيه به دست مى آيد كه نوع زنان به سبب گرايش به تجملات و عفت و حياى شديدى كه در آن ها وجود دارد، عواطف شان بر عقل آن ها غلبه دارد بدون آن كه از اين آيه بر آيد زنان در داشتن عقل نقصان دارند.[8] براى درك بيشتر اين آيه به پرسش هاى بعدى مراجعه كنيد.

حيله گرى زنان

18) آيا از قسمتى از آيه 28 سوره يوسف «إِنَّ كَيْدَكُنَّ عَظِيمٌ» برنمى آيد كه جنبه حيله گرى و شيطنت زنان بر عقل آنان غالب است و آنان در توانايى عقلى ضعيف هستند؟
پاسخ:اين گونه خطاب ها، به زنان اختصاص ندارد؛ بلكه مشابه اين جمله در قرآن كريم براى برخى مردان نيز آمده است؛ چنان كه خداوند مى فرمايد: «و قَد مَكَروا مَكرَهُم وعِندَ اللّهِ مَكرُهُم واِن كانَ مَكرُهُم لِتَزولَ مِنهُ الجِبال»؛[9]آنها نهايت مكر و نيرنگ خود را به كار بردند و همه مكرهاى شان نزد خدا آشكار است؛ هر چند مكرشان چنان باشد كه كوه ها را از جا بكند.
از سوى ديگر، در سوره يوسف، آيه 28 آمده است: «فَلَمَّا رَءَا قَمِيصَهُو قُدَّ مِن دُبُرٍ قَالَ إِنَّهُو مِن كَيْدِكُنَّ إِنَّ كَيْدَكُنَّ عَظِيم»؛هنگامى كه [عزيز مصر ]ديد پيراهن او (يوسف) از پشت پاره شده، گفت اين از مكر و حيله شما زنان است؛ چراكه مكر و حيله شما زنان، عظيم است.
همان گونه كه ملاحظه مى شود، ماجراى اين آيه شريفه كه در آن به بزرگى مكر زنان حاضر در خانه عزيز مصر اشاره شده، به داستان همسرعزيز مصر (زليخا) و حضرت يوسف مربوط است و عزيز مصر يا مردى كه همراه او بوده، جمله «إِنَّ كَيْدَكُنَّ عَظِيمٌ» را گفته است.[10] اينكه چرا در اين آيه 
به مكر بزرگ زنان اشاره شده، تفسيرهاى گوناگونى از سوى مفسّران بيان شده است كه به چند نمونه از آنها اشاره مى شود. طرح اين ديدگاه ها از آن رو ضرورت دارد كه بفهميم دليل مكر بزرگ آنها در اين آيه شريفه چيست؟
عده اى بر اين باورند كه خداوند مردان را به گونه اى آفريده كه به سرعت شيفته زنان مى شوند؛ در حالى كه براى جلب ميل مردان و مجذوب كردن آنها در زنان،
اسباب و وسايلى قرار داده تا به اعماق دل مردان راه يابند؛ به گونه اى كه با جلوه هاى فتنه انگيز و حالت هاى سحرآميز خود، دل آنان را تسخير كرده، عقل شان را بربايند و با راه هايى كه خود مردان هم متوجه نشوند، آنها را به سوى خواسته هاى خود بكشانند. منظور از كيد و اراده بد در آيه شريفه، همين معنا است.[11]
بر اساس ديدگاه ديگر، اين فراز از آيه شريفه، ادامه استدلال همان گواه منصف و هوشمندى است كه در خانه عزيز مصر حضور داشت؛ همان گونه كه در آيه 22 سوره يوسف به آن اشاره شده است: «و شهد شاهد من اهلها» ؛ شاهدى از خانواده آن زن شهادت داد و او به آن دليل نيرنگ زنان را به بزرگى وصف كرد كه وقتى آن زن همسرش را در آستانه كاخ ديد، بدون آنكه به كمترين ترس يا سرگردانى دچار شود، بى درنگ گناه خود را به گردن بى گناهى پاك دامن افكند و به حضرت يوسف (عليه السلام) تهمت زد، همچنين نيرنگ زنان ـ گرچه اندك باشد ـ ولى در دل مردان، بيش از تدبير و حيله آنها اثر مى گذارد؛ هرچند مردان نيرنگ بسيارى بينديشند!
در تاريخ و داستان هاى تاريخى، مطالب فراوانى درباره فتنه انگيزى برخى زن ها نقل شده است كه مطالعه آنها نشان مى دهد زنان هوسران براى رسيدن به مقصود خود نقشه هايى مى كشند كه در نوع خود بى نظير است.[12]
بنابراين، در چنين آيه هايى، هيچ نشانى از غلبه شيطنت بر عقل در زنان وجود ندارد.
19) مراد از آيه 18 سوره زخرف: «اَوَ مَن يُنَشَّؤُا فِى الحِليَةِ وهُوَ فِى الخِصامِ غَيرُ مُبين» چيست؟ آيا اين آيه به ناقص بودن عقل زنان اشاره دارد؟
پاسخ:ترجمه آيه اين است: [اى مشركان! ]آيا كسى را كه ميان زينت ها پرورش مى يابد و هنگام جدال قادر به تبيين مقصود خود نيست [فرزند خدا مى خوانيد]؟
در اين آيه سخن از صفات زنان به منظور نقد مبناى تفكر مشركان است. برداشت مفسران از اين آيه يكسان نيست. برخى دو صفت ياد شده (توجه زياد به زينت ها و عدم برخوردارى از قدرت لازم در مجادله و مخاصمه) را برخاسته از شدّت قوه عاطفى آنها مى دانند و بر اين باورند كه غلبه قوه عاطفه ـ كه لازمه جنس زن است ـ بر رفتارشان تأثير مى گذارد و در اين باره گفته اند: «در اينجا قرآن دو صفت از صفات زنان را كه در غالب آنها ديده مى شود و از بُعد عاطفى آنان سرچشمه مى گيرد، مورد بحث قرار داده است. بدون شك، زنانى هستند كه تمايل چندانى به زينت ندارند؛ امّا علاقه داشتن به زينت در حد اعتدال، عيبى براى زنان محسوب نمى شود؛ بلكه در اسلام بر آن تأكيد شده است. منظور اكثريتى است كه در غالب جوامع بشرى، به تزئين افراطى عادت دارند و گويى ميان زينت به وجود مى آيند و پرورش مى يابند.
بدون شك ميان زنان، افرادى هستند كه منطق و بيانى بسيار قوى دارند؛ ولى نمى توان انكار كرد كه اكثريت آنها به سبب شرم و حيا در مقايسه با مردان، هنگام بحث و مخاصمه و جدال، قدرت كمترى دارند»[13] يا دست كم قدرت آنان نمود كمترى دارد.
برخى مفسران اين دو صفت را در مسئله اى فراتر از صرف احساسات و عواطف جست و جو مى كنند؛ براى مثال علامه طباطبايى آورده است: «ذكر اين دو صفت براى زنان، براى اين است كه زن بالطبع داراى عاطفه و شفقت بيشتر و تعقل ضعيف ترى از مرد است و به عكس، مرد بالطبع داراى عواطف كمتر و تعقل بيشترى است و از روشن ترين مظاهر قوت عاطفه زن، علاقه شديدى است كه به زينت و زيور دارد و از تقرير حجت و دليل ـ كه اساس قوه عاقله است ـ ناتوان است.»[14]
در هر صورت، چه آن دو صفت را از شدت احساسات و عواطف بدانيم و چه از ضعف قوه عاقله، يك چيز را مى توان نتيجه گرفت كه همان غالبى بودن آن ها است؛ يعنى بين زنان، افرادى هستند كه در آن دو صفت با ديگر زن ها بسيار متفاوت اند و حتى از بسيارى مردان نيز برترند و برعكس در مردها افرادى هستند كه از بسيارى زنها ضعيف ترند؛ ولى در نوع زنان، جنبه عاطفى بر جنبه تعقلى غلبه دارد؛ به گونه اى كه اگر طفلى را براى نگهدارى به مردى بسپارند، به طور طبيعى، زودتر خسته مى شود تا اينكه به زنى سپرده شود يا زنان در برابر يك پرونده جنايى، بيشتر از مردان تحت تأثير قرار مى گيرد و اين مطلبى است كه به استدلال نياز ندارد؛ بنابراين وجود موارد استثنايى از زنانى كه از قاطعيت و نيروى عقلانى والايى برخوردارند يا مردانى كه احساسى هستند، هرگز سبب نمى شود شارع مقدس استثنا را قاعده قرار داده، بر اساس آن، قانون وضع كند.
وقتى ثابت شد كه زنان از لحاظ عاطفى از مردان قوى تر هستند، طبيعى است كه زنان امورى را كه به اِعمال احساسات و عواطف، بيشترى نياز داشته باشد، بهتر انجام مى دهند؛ به همين جهت از واگذارى امورى كه برخورد احساسى، باعث صدمه به آن امور مى شود، به زنان احتراز شده است؛ بنابراين سپردن هر كارى به كسى كه توانايى آن را دارد، سبب توهين به زن يا مرد نيست، اگر چنين باشد، پس سپردن «پرستارى از اطفال» به زنان بايد توهينى به مردان باشد؛ زيرا گفته مى شود كه در مردان، لياقت و توانايى اين كار وجود ندارد. در اسلام، تقوا و پرهيزكارى ملاك عزّت و افتخار است[15] و شغل ها و عناوينى مانند: حكومت، قضاوت و ... به تنهايى براى انسان، كمال و افتخار محسوب نمى شود تا محروم بودن زن از آن، توهين به او تلقى شود؛ چه بسا قاضى يا حاكمى كه نزد خدا ارزشى ندارد و چه بسا زنانى كه نزد خداوند از هزاران مرد ارزشمندترند.[16]
يك بانوى مسلمان مى تواند پا به پاى مردان پيش رود و اگر از خود شايستگى نشان دهد، مى تواند از همه مردان جلو افتد و به بيان ديگر كمال انسان در آن است كه «ولى الله» بشود واين مقام به مرد يا زن اختصاص ندارد.[17]



[1] . سوره بقره، آيه 219.
[2] . سوره روم، آيه 8.
[3] . جوادى آملى، زن در آيينه جلال و جمال، ص 249.
[4] . محمد محمدى رى شهرى، ميزان الحكمة، ترجمه حميدرضا شيخى، ج 11، ص 5500، ح 18639.
[5] . با اقتباس از تفسير الميزان، ج 4، ص 343 ـ 347؛ ترجمه الميزان، ج 18، ص 134، ذيل آيه 18 سوره
زخرف.
[6] . اصول كافى، ج 1، ص 11.
[7] . ر.ك: زن در آيينه جلال و جمال، ص 249.
[8] . تفسير نمونه، ج 21، ص 28.
[9] . سوره ابراهيم، آيه 46.
[10] . التبيان فى تفسير القرآن، ج 6، ص 127.
[11]. تفسير الميزان، ج 11، ص 143.
[12]. تفسير نمونه، ج 9، ص 390.
[13] . تفسير نمونه، ج 21، ص 28 ـ 29.
[14]. تفسير الميزان، ترجمه سيّد محمدباقر موسوى همدانى، ج 18، ص 134.
[15] . سوره حجرات، آيه 13.
[16]. ر.ك: مجموعه مقالات ـ پرسش ها و پاسخ ها، سيد محمدحسين طباطبايى، ج 1، ص 339 به بعد.
[17]. توصيه ها، پرسشها، پاسخها در محضر آيه اللّه جوادى آملى، نهاد نمايندگى ولى فقيه در دانشگاه ها، ص 89 ـ 90.


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





موضوعات مرتبط: پرسش وپاسخ
 
 
این وب سایت جهت بسط وگسترش فرهنگ قرآنی ، با لا بردن سطح آگاهیهای دینی اعتقادی تربیتی